مشاعره :

[M3nTaL]

ناز بودی ناز کردی من خریدارت شدم
آمدی با جان و دل سر گرم بازارت شدم

ای همه زیبایی ات در واژه ها جاری شده
شعربودی شعرگویان محو دیدارت شدم

- - - Updated - - -



.......

- - - Updated - - -



...........

من محبت میفروشم، تو محبت میخری ؟
خسته از تنهاییم ،من را به همره میبری ؟
شاعری هستم شکسته، مونس من دفترم
دفترم را میفروشم، شعرهایم میخری ؟

[Mosi-SIKO]

من محبت میفروشم، تو محبت میخری ؟
خسته از تنهاییم ،من را به همره میبری ؟
شاعری هستم شکسته، مونس من دفترم
دفترم را میفروشم، شعرهایم میخری ؟

یک قدم از تو، همه ی جاده من
خون بطلب، سینه ی آماده من

شعر تو را داغ به جانت زدند
مهر خیانت به دهانت زدند

[M3nTaL]

یک قدم از تو، همه ی جاده من
خون بطلب، سینه ی آماده من

شعر تو را داغ به جانت زدند
مهر خیانت به دهانت زدند

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل توهم گشتی رقیب من؟
خیال خود به شبگردی به زلفت دیدم و گفتم:
رقیب من چه میخواهی تو از جان حبیب من؟
نهیبی میزدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهیب من
خوشم من با غم عشقت , طبیب آمد جوابش کن
حبیبم ! چشم بیمار تو بس باشد طبیب من...
شهریار

[Mosi-SIKO]

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل توهم گشتی رقیب من؟
خیال خود به شبگردی به زلفت دیدم و گفتم:
رقیب من چه میخواهی تو از جان حبیب من؟
نهیبی میزدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهیب من
خوشم من با غم عشقت , طبیب آمد جوابش کن
حبیبم ! چشم بیمار تو بس باشد طبیب من...
شهریار

نوش خودم زخم سراپا غمت
بیشترش کن که کمم با کمت

خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه میدانی ام؟؟؟

[M3nTaL]

نوش خودم زخم سراپا غمت
بیشترش کن که کمم با کمت

خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه میدانی ام؟؟؟

من دلم هرگز نمی آید که دلگیرت کنم
یا که با خودخواهیم از زندگی سیرت کنم

هی نمک می ریختم با بیت بیت هر غزل
تا که با شعر خودم شاید نمک گیرت کنم

[Mosi-SIKO]

من دلم هرگز نمی آید که دلگیرت کنم
یا که با خودخواهیم از زندگی سیرت کنم

هی نمک می ریختم با بیت بیت هر غزل
تا که با شعر خودم شاید نمک گیرت کنم

معلبه ی قافیه بازی شدی
هرزه ی هر دست درازی شدی

کنج همین معرکه دارت زدند
دست به هر دار و ندارت زدند

[M3nTaL]

معلبه ی قافیه بازی شدی
هرزه ی هر دست درازی شدی

کنج همین معرکه دارت زدند
دست به هر دار و ندارت زدند

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد


چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد


آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت


آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد