-

نوشته اصلی توسط
MOD DeadShot
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
تو که از مرگ و حیات، این همه فخری و مباهات
علی ای قبله حاجات
گویی آن دزد شقی تیغ نیالوده به سمّی
بابی انت و امّی
گویی آن فاجعه ی دشت بلا هیچ نبوده است
درِ این غم نگشوده است
سینه ی هیچ شهیدی نخراشیده به سمّی
بابی انت و امّی
استاد شهریار
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 2 پسندیدن, 0 نپسندیدن