-

نوشته اصلی توسط
BlackSword
تا از بر تو جدا شدم من
یارب که غمت چه کرد با من
از دیدن تو ز دست رفتم
ای کاش ندیدمی ترا من
نظر کردم به چشم عقل و تدبیر
ندیدم به ز خاموشی خصالی
نگویم لب ببند و دیده بر دوز
ولیکن هر مقامی را مقالی
سعدی
-

نوشته اصلی توسط
هلاله
نظر کردم به چشم عقل و تدبیر
ندیدم به ز خاموشی خصالی
نگویم لب ببند و دیده بر دوز
ولیکن هر مقامی را مقالی
سعدی
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
حضرت حافظ
ما جوانمردی پیشه خود کرده ایم...
@همیشه دنیا اونجوری نیست که تصورشو میکنی@
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن