نقل قول نوشته اصلی توسط ** NAZI ** نمایش پست ها


مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام ما
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم

دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم

- - - Updated - - -

نقل قول نوشته اصلی توسط ** NAZI ** نمایش پست ها

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم

در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم

- - - Updated - - -

نقل قول نوشته اصلی توسط Eshbil نمایش پست ها
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم
خوش رویهم آن شب من و مه ریخته بودیم

- - - Updated - - -

نقل قول نوشته اصلی توسط ** NAZI ** نمایش پست ها
مرا نگر که کجا بودم و کجا بردی
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم

- - - Updated - - -

فقط شهریار...
حیدر بابا دونیا یالان دونیادی