-

نوشته اصلی توسط
Eshbil
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتی
م
یا تسلیم شو و یا
م بده

)
واااااااااااااای من عاشق این شعرم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
حرف نداره این شعر..........
نه برادر تسلیم نمیشیم
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام ما
ویرایش توسط ** NAZI ** : 02-19-2015 در ساعت 02:28 AM
-
محبوبیت کاربر - 2 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن