- 
	
	
		
		
			
				
				
						
							
							
						
						
				
					
						
							دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
						
					 
					
				 
			 
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
	
	
	
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							دانی که چرا سر نهان با تونگویم؟             طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
						
					 
					
				 
			 
			
			
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
	
	
	
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم     دولت صحبت آن مونس جان مارا بس
						
					 
					
				 
			 
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							دانی ک چرا سر نهان با تو نگویم؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
						
					 
					
				 
			 
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
	
	
	
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتیم       در میان لاله و گل آشیانی داشتیم
						
					 
					
				 
			 
			
			
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
	
	
	
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم     /     محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
						
					 
					
				 
			 
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 2 پسندیدن, 0 نپسندیدن
	
	
	
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							من آن مرغ سیه بالم  /   گریزان آشیان از من
نه من از آشیان خوشحالمو  /   نه آشیان از من
						
					 
					
				 
			 
			
			
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 2 پسندیدن, 0 نپسندیدن
	
	
	
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							نشستم روی ساحل حال دریارا نمیدانم
من این پایینم و قانون بالارا نمیدانم
						
					 
					
				 
			 
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
	
	
	
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
				
					
						
							می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی
						
					 
					
				 
			 
			
			
				
                                       
                                
				
		        		اين بود دنيايي که بخاطرش لگد به شکم مادرم ميزدم؟
کاش پاهايم ميشکست...
				
                                        
			 
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
	
	
	
	
 
- 
	
	
		
		
			
				
				
						
						
							
						
				
					
						
							
	
		
			
			
				
					
 نوشته اصلی توسط 
WondeR
					
				 
				می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی
			
		 
	 
 یک نفر هست  صمیمانه تو را می خواهد
مثل یک عاشق دیوانه تو را می خواهد
گاه با یاد تو  زانو به بغل می گیرد
خاطراتش شده افسانه ، تو را می خواهد
						
					 
					
				 
			 
			
			
			
			
		 
	 
		
	
 
- 
	
	
		محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن