صفحه 8 از 17 نخستنخست ... 678910 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 164

موضوع: داستان رو ادامه بده :دی

  1. #71

    تاریخ عضویت
    May 2014
    محل سکونت
    :D
    نوشته ها
    85


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 2 پست

    که چه جوری میتونن از دست دردسرای ارش خلاص شن که یهویی.....
    لطفا ثبت نام کنید. خودتونو با ما در میان بگذارین

    لطفا ثبت نام کنید. خودتونو معرفی کنین

    لطفا ثبت نام کنید. خودتونو درباره دژکوب در این قسمت به اشتراک بذارین

  2. پسندیدن Spartacus پسندید
  3. #72

    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    نوشته ها
    17


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 0 پست

    به فکرم رسید چه جوری کله پاش کنم !!!!!دلم خنک شده........

  4. تشکر ** NAZI ** تشکر نمود
    پسندیدن ** NAZI ** پسندید
  5. #73

    تاریخ عضویت
    May 2014
    محل سکونت
    :D
    نوشته ها
    85


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 2 پست

    یهویی در فروم رو زدن ، نازی رفت دره باز کنه .....
    لطفا ثبت نام کنید. خودتونو با ما در میان بگذارین

    لطفا ثبت نام کنید. خودتونو معرفی کنین

    لطفا ثبت نام کنید. خودتونو درباره دژکوب در این قسمت به اشتراک بذارین

  6. #74

    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    نوشته ها
    17


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 0 پست

    که ددی گفت بزار خودم باز میکنم،ددی در باز کرد.خودش بود؛واقعا برگشته بود ......................

  7. #75

    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    نوشته ها
    231


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 0 پست

    پشت در کسی نبود جز ددی با دسته گل و شیرینی و ...
    یه چند نفر رو نازی خانم با کتک اینجوری 15846_84.gif بیاریدتو این بخش تاکی میخواید تنهایی برا خودتون قصه بگید
    در زمان صلح پسران پدران را به خاک میسپارند و در زمان جنگ پدران پسران را

  8. #76

    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    نوشته ها
    17


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 0 پست

    به دلیل این که دوست عزیزمون با پاسخی که دادن داستان رو به انحراف میکشند ..از پاسخ ایشان صرف نظر میشه و به ادامه داستان میپردازیم : دی

    - - - Updated - - -

    اخه مگه میشه کسی پشت در نباشه داش............نویسنده خوبی نمیشی داشششش
    اون کسی نبود که من فکر میکردم من از فشار زیاد خیال ورم داشته بود؛ بدها فهمیدم از طرف ددی از راهی دوری به کمک ما امده بودو ولی تنها چیزی که نمیدونستم، که چه جوری ...........

  9. #77

    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    نوشته ها
    231


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 0 پست

    به جان خودت ددی برا خودش کسیه حالا شما درکش نمی کنی به من چه آخه
    من دیگه نمیام اینجا چون داستان رو به قصه کودک در حال حرکت 820117_doofywave[1].gif
    در زمان صلح پسران پدران را به خاک میسپارند و در زمان جنگ پدران پسران را

  10. #78

    تاریخ عضویت
    Jan 2015
    نوشته ها
    17


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 0 پست

    حالا گریه نکن...........دلم ریش میشه.........
    بیا .بیا . بیا عزیزم.....قربونت برم تو کوپل spartacus .....................
    همینه دیگه .............قرار نیست که داستانو جنایی کنیم.....................مسخره بازی در میاریم ....حال کنیم
    طرف فکر کرده ....قراره چاپ بشه داستان :دی

  11. #79

    تاریخ عضویت
    Feb 2015
    نوشته ها
    2


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 0 پست

    بعد مچش پیچ خورد و مرد

  12. #80

    تاریخ عضویت
    Apr 2014
    محل سکونت
    پایتخت
    نوشته ها
    529


    محبوبیت کاربر
    یاد شده
    در 0 پست

    پس الفاتحه تَمَت صلوات


صفحه 8 از 17 نخستنخست ... 678910 ... آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •