-
نوشته اصلی توسط
هلاله
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
حافظ
درد دارم درد عشق دردی که نه دارویی دارد و نه جایگزینی
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻥ، ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﺎ، ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﺗﺎ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﯿﻨﺪ ﺷﻮﺭ ﻭﺻﻞ
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻓﻠﮏ، ﭼﺮﺧﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
از میان آنانی که برای دعای باران به تپه می روند
آنانی به کار خود ایمان دارند که با خود چتر به همراه می برند
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر میکنند
هیچ کس زیبایی ها را به یاد نخواهد آورد، ما تنها برندگان را به خاطر می آوریم.
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
دوش من روی چو ماه آشنایی دیده ام
جان فدایش، گر چه بهر جان بلایی دیده ام
مست آن ذوقم که دی از حال من گفتند، گفت
«یاد می آید که من روزیش جایی دیده ام »
... آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خواندی، لا غیر.
یکی را هم او خواندی هم غیر.
یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
-
محبوبیت کاربر - 2 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
من مقام عشق را تعبیر آتش می کنم
با دهان کاغذی ، تفسیر آتش می کنم
نیک می دانم سر آغاز جهان عشق است و بس
بی سبب دوری از این اکسیر آتش می کنم
هیچ کس زیبایی ها را به یاد نخواهد آورد، ما تنها برندگان را به خاطر می آوریم.
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 2 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
من که دور از دوستان وز یار دور افتاده ام
مرغ نالانم که از گلزار دور افتاده ام
چون زیم کز دل دهندم خلق و دلداری کنند
من که هم از دل هم از دلدار دور افتاده ام
... آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خواندی، لا غیر.
یکی را هم او خواندی هم غیر.
یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
-
محبوبیت کاربر - 2 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
من محبت میفروشم، تو محبت میخری ؟
خسته از تنهاییم ،من را به همره میبری ؟
شاعری هستم شکسته، مونس من دفترم
دفترم را میفروشم، شعرهایم میخری ؟
هیچ کس زیبایی ها را به یاد نخواهد آورد، ما تنها برندگان را به خاطر می آوریم.
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
نوشته اصلی توسط
lucifer
من محبت میفروشم، تو محبت میخری ؟
خسته از تنهاییم ،من را به همره میبری ؟
شاعری هستم شکسته، مونس من دفترم
دفترم را میفروشم، شعرهایم میخری ؟
یک بار بی خبر به شبستان من درآ
چون بوی گل، نهفته به این انجمن درآ
از دوریت چو شام غریبان گرفته*ایم
از در گشاده*روی چو صبح وطن درآ
صائب تبریزی
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
آغوش من و عشق تو و لحظه ی دیدار
رویای قشنگیست و اما شدنی نیست
از دوری هم، هر دو چه بیمار و خرابیم
اندازه ی این عشق که معنا شدنی نیست
پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر،
با وصله و اصرار و دعا... ماشدنی نیست
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
تا میتوانی آتش دلها خموش کن
مگذار بر فلک برود دود آه را
جز محنت عذاب نبینی به عمر خویش
گر نشنوی بجان سخن خیر خواه را
هیچ کس زیبایی ها را به یاد نخواهد آورد، ما تنها برندگان را به خاطر می آوریم.
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 2 پسندیدن, 0 نپسندیدن