-
ای که سامان جویی از من ترک جانم گیر، زانک
سالها باشد که من زین کار دور افتاده ام
عیش من گو تلخ باش، ای آشنا، یادم مده
زان لب شیرین که خسرووار دور افتاده ام
... آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خواندی، لا غیر.
یکی را هم او خواندی هم غیر.
یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
-
محبوبیت کاربر - 2 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ، ﺗﻮﻣﺮﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ
ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ، ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ
ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﯼ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻭﺍ ﮐﺮﺩﻩ
ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ، ﯾﺎﺩﺕ ﻧﯿﺴﺖ
هیچ کس زیبایی ها را به یاد نخواهد آورد، ما تنها برندگان را به خاطر می آوریم.
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 2 پسندیدن, 2 نپسندیدن
-
تا شدم چشم آشنا با روی تو
چشمه ها از من روان شد سوی تو
بس که مویت در خیال من نشست
در خیالم کین منم با موی تو
... آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خواندی، لا غیر.
یکی را هم او خواندی هم غیر.
یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
HE WalkS AmongsT US BuT IS NoT OnE OF US
StrangeR IN A StrangE LanD
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 2 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
ما را در آرزویت بگذشت زندگانی
باقیست تا دو سه دم، دریاب گر توانی
چشمت که کشت ما را باشد همین قصاصش
کز دور مردن من بنماییش نهانی
... آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خواندی، لا غیر.
یکی را هم او خواندی هم غیر.
یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 2 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
یک نعره مستانه ز جایی نشنیدیم
ویران شود این شهر که میخوانه ندارد
HE WalkS AmongsT US BuT IS NoT OnE OF US
StrangeR IN A StrangE LanD
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 2 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
... آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خواندی، لا غیر.
یکی را هم او خواندی هم غیر.
یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
HE WalkS AmongsT US BuT IS NoT OnE OF US
StrangeR IN A StrangE LanD
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
تا از بر تو جدا شدم من
یارب که غمت چه کرد با من
از دیدن تو ز دست رفتم
ای کاش ندیدمی ترا من
... آن خطاط سه گونه خط نوشتی:
یکی او خواندی، لا غیر.
یکی را هم او خواندی هم غیر.
یکی نه او خواندی، نه غیر او!
آن خط سوم منم
-
نوشته اصلی توسط
BlackSword
تا از بر تو جدا شدم من
یارب که غمت چه کرد با من
از دیدن تو ز دست رفتم
ای کاش ندیدمی ترا من
نظر کردم به چشم عقل و تدبیر
ندیدم به ز خاموشی خصالی
نگویم لب ببند و دیده بر دوز
ولیکن هر مقامی را مقالی
سعدی