خوب بچه های خوبم میخوام یک قصه بگم
یه روز بوذ یه روز نبود یه کوچولویی بود خواست یک ده چیف کنه !
اومد همه همراش رو هم چا گذاشت و رفت غافل از اینکه جنوب شرق شاید گناهان رو ببخشه ولی فراموش نمیکنه !