-
ادامه دادن داستان
در این اینجا شما جمله که در زیر نوشته شده رو ادامه میدید تا در اخر ی داستان قشنگ بشه
ما در اخر تمام جمله هایی که شما ادامه دادید رودر یک داستان کامل جمع کرده و برای شمابه اشتراک میزاریم
حالا جمله
omid داشت بر روی اکانتش کار میکرد که ناگهان متوجه اتک بر روی اکانتش شد و..................
-
و
نوشته اصلی توسط
4567
در این اینجا شما جمله که در زیر نوشته شده رو ادامه میدید تا در اخر ی داستان قشنگ بشه
ما در اخر تمام جمله هایی که شما ادامه دادید رودر یک داستان کامل جمع کرده و برای شمابه اشتراک میزاریم
حالا جمله
omid داشت بر روی اکانتش کار میکرد که ناگهان متوجه اتک بر روی اکانتش شد و..................
و مشخصه دیگه فول اکانت محاجم رو با کتک بن و یدونه میزنه پس گردن محاجم بره دنبال بازیش که دیگه با اک ادمین اتک نده.
دستش هم درد نکنه بهتر ازین نمیشد دف کرد. دیی
با این جمله فقط شد داستان کوته ساخت خووو
-
محبوبیت کاربر - 1 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن
-
-
شما اگر لطف کنی و با آندر تِیکِر جمله بسازی ممنون میشم دوستان. دی
-
اندر تیکر همون کشتی کج کاره؟ باشه
اندر تیکر در حال ول چرخیدن بود که....
خب این خوبه
-
ادامه داستان
نوشته اصلی توسط
4567
اندر تیکر همون کشتی کج کاره؟ باشه
اندر تیکر در حال ول چرخیدن بود که....
خب این خوبه
در حال ول چرخیدن بود که ناگهان به سرش زد بره یه اتک رو امید بذاره و این کارو کرد بقیه داستانم میدونید چی شد دیگه....
-
نوشته اصلی توسط
4567
اندر تیکر همون کشتی کج کاره؟ باشه
اندر تیکر در حال ول چرخیدن بود که....
خب این خوبه
نوشته اصلی توسط
yenafar
در حال ول چرخیدن بود که ناگهان به سرش زد بره یه اتک رو امید بذاره و این کارو کرد بقیه داستانم میدونید چی شد دیگه....
و امید ناگهان متوجه شد و
-
امید متوجه شد و زنگ زد جان سینا!!! جان سینا بچه ها رو جمع کرد امد قشون کشی!!! تا همین حین باتیستا رسید کنار اندرتیکر و.....
هیچ کس زیبایی ها را به یاد نخواهد آورد، ما تنها برندگان را به خاطر می آوریم.
-
اندر تیکر کاری نمیتونست بکنه که دید باتیستا ی لشکر گرزدار اورده در همین لحظات بود که
-
شایان شانگفی با تی کی هاش رسید. سیبیلی تاب داد و گفت:.....
هیچ کس زیبایی ها را به یاد نخواهد آورد، ما تنها برندگان را به خاطر می آوریم.
-
محبوبیت کاربر - 0 تشکر, 1 پسندیدن, 0 نپسندیدن