میره میره میره تا میخوره به تاریکی شب و توی جنگل گم میشه و
یهوووووووووو
دینگ!
یه چیزی مثل برق تو سرش صدا میکنه میبینه گم شده هیچ چی هم نداره سزار هام دارن نزدیک میشن
دو راه بیشتر نداشت یا باید خود مثل سامورایی ها خود کشی میکرد !
و یا زیر پای سزار های اسپارتان له میشد