مشاعره :

[Spartacus]

«دوستی با پیل*بانان یا مکن// یا بنا کن خانه*ای درخورد پیل»

[** NAZI **]

لـبِ چـون غـنـچـه ی گـل، بازکن و فاش بگو
سـرّ آن نـقطه که کار من و دل مشکل کرد

[Spartacus]

دوست دارم بر شبم مهمان شوی

بر کویر تشنه چون باران شوی

دوست دارم تا شب و روزم شوی

نغمه ی این ساز پر سوزم شوی

دوست دارم خانه ای سازم ز نور

نام تو بر سردرش زیبا ز دور

دوست دارم چهره ات خندان کنم

گریه های خویش را پنهان کنم

دوست دارم بال پروازم شوی

لحظه ی پایان و آغازم شوی

دوست دارم ناله ی دل سر دهم

یا به روی شانه هایت سر نهم

دوست دارم لحظه را ویران کنم

غم ، میان سینه ام زندان کنم

دوست دارم تا ابد یادت کنم

با صدایی خسته فریادت کنم

دوست دارم با تو باشم هر زمان

گر تو باشی،من نبارم بی امان

[** NAZI **]

نقش پیری را ز آب و رنگ ها نتوان زدود
در زمستان برف رسوا بر سر هر بام بود

[Spartacus]

دل گر چه در این بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست ولی موی شکافت

وندر دل من هزار خورشید بتافت
واخر به کمال ذره ای راه نیافت

بو علي سينا

[** NAZI **]

تـا کـه نـامـی شدم از نام نبردم سودی
گـر نـمـردم مـن و ایـن گـوشـه گـمـنامیها

[Spartacus]

اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند

عشق است و داو اول برنقد جان توان زد

[** NAZI **]

در بند غمت بنده صفت حلقه به گوشيم
وز دام تو چون آهوى وحشى نرميديم

[Spartacus]

واقعا ،راست میگی :دی
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم

[** NAZI **]

مـا ره بـه کـوی عـافـیـت دانـیـم و مـنـزلـگـاه انس
ای در تــکــاپــوی طـلـب گـم کـرده ره بـا مـا بـیـا