نقل قول نوشته اصلی توسط MOD S^-A-^W نمایش پست ها
یکی برزیگرک نالان درین دشت بخون دیدگان آلاله می*کشت

همی کشت و همی گفت ای دریغا بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیجاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که اینبار افتاد