من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
تعریف از خود نباشه :
تو دنیا حریفی نداریم - تو غارت دستی - هیچ رقیبی نداریم
البته اینو بگم که همیشه بدون طلا بازی می کنم. اگه با طلا باشی خو چاکرتم هستم لطفا ثبت نام کنید. لطفا ثبت نام کنید. لطفا ثبت نام کنید.
بی خود از شعشعه ی پرتوی ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
تعریف از خود نباشه :
تو دنیا حریفی نداریم - تو غارت دستی - هیچ رقیبی نداریم
البته اینو بگم که همیشه بدون طلا بازی می کنم. اگه با طلا باشی خو چاکرتم هستم لطفا ثبت نام کنید. لطفا ثبت نام کنید. لطفا ثبت نام کنید.
یکی برزیگرک نالان درین دشت بخون دیدگان آلاله می*کشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
تعریف از خود نباشه :
تو دنیا حریفی نداریم - تو غارت دستی - هیچ رقیبی نداریم
البته اینو بگم که همیشه بدون طلا بازی می کنم. اگه با طلا باشی خو چاکرتم هستم لطفا ثبت نام کنید. لطفا ثبت نام کنید. لطفا ثبت نام کنید.
دم به دم در هر لباسی رخ نمود
لحظه لحظه جای دیگر پا نهاد
چون نبود اورا معین خانه ای
هرکجا جا دید رخت آنجا نهاد
تعریف از خود نباشه :
تو دنیا حریفی نداریم - تو غارت دستی - هیچ رقیبی نداریم
البته اینو بگم که همیشه بدون طلا بازی می کنم. اگه با طلا باشی خو چاکرتم هستم لطفا ثبت نام کنید. لطفا ثبت نام کنید. لطفا ثبت نام کنید.