جاتون خالی تخت خوابیده بودم یهو یه چیزی گفت بوووووووووووووووووووووم
از خواب پریدم تلفن رو برداشتم زنگ بزنم 110 که شایان دستم رو گرفت نزاشت، گفت داداش من یه بنده خدایی با کله رفته تو دیوار، گفتم آخه بس که صداش بلند بود فکر کردم جنگ شده )
الانم انقدر ناراحت شدم ، انقدر ناراحت شدم که دارم می رم باز بخوابم ) اصن از ناراحتی می خوام بخوابما )