نقل قول نوشته اصلی توسط SiNA_NUMBER_2 نمایش پست ها
باریکلا

روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
واندر طلب طعمه پرو بال بیاراست
تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آن نوبت که بر جادره ها چون مرده ماران خفتگانند
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام