وقت گذشته را نتوانی خرید باز********** مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست
گر زنده ای و مرده نه ای، کار جان گزین****تن پروری چه سود، چو جان تو ناشتاست
نوع: ارسال ها; کاربر: MOD DeadShot
وقت گذشته را نتوانی خرید باز********** مفروش خیره، کاین گهر پاک بی بهاست
گر زنده ای و مرده نه ای، کار جان گزین****تن پروری چه سود، چو جان تو ناشتاست
مده جام می و پای گل از دست**********ولی غافل مباش از دهر سرمست
لب سر چشمه ای و طرف جویی**********نم اشکی و با خود گفت و گویی
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
تا چند کوشی آخر در خون بیگناهان********آهسته تر زمانی، ای میر کج کلاهان
چندان که بینم آن رو، چشمم نمی شود پر******چون دیدن گدایان بر خوان پادشاهان
تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن****با انده او زشت است اندوه جهان خوردن
گر پای سگ کویش بر دیدهٔ ما آید*********زین مرتبه بر دیده تشویر توان خوردن
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود*******دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک****بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند****دستیاری کن که دستی بر جهان خواهم فشاند
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود*****تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت******باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند****گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت******با من راه نشین باده مستانه زدند
من و باد صبا مسکین دو سرگردان بی*حاصل****من از افسون چشمت مست و او از بوی گیسویت
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور*****کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن****وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد****یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فروگذاشت****یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
نکته ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین********عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین
عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش****گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین
صبح است و ژاله می چکد از ابر بهمنی****برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتاده ام بیار*******می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی****این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می گویی
می فکن بر صف رندان نظری بهتر از این*******بر در میکده می کن گذری بهتر از این
در حق من لبت این لطف که می فرماید****سخت خوب است ولیکن قدری بهتر از این
شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری****یاران صلای عشق است گر می کنید کاری
چشم فلک نبیند زین طرفه تر جوانی**********در دست کس نیفتد زین خوبتر نگاری
یا مبسما یحاکی درجا من اللالی********یا رب چه درخور آمد گردش خط هلالی
حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم****تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست********هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما****سرو می نازد و خوش نیست خدا را بخرام
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید************حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق****به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم****تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری***به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد****نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی******که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
احسنت ، خیلی زیبا بود
ز من برگشتی ای دلبر دریغا روزگار من****شکستی عهد من یکسر دریغا روزگار من
دلم جفت عنا کردی به هجرم مبتلا کردی******وفا کردم جفا کردی دریغا روزگار من
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم****تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست***********بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
معاشران گره از زلف یار باز کنید****شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند******و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند می گویند*******که گوش هوش به...