تکراری بود !!
رفت از بر من انکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید این شهر توان بود !!
نوع: ارسال ها; کاربر: SiƝƛ ƝƛFƛ$%KΞ$Ӈ²º¹³
تکراری بود !!
رفت از بر من انکه مرا مونس جان بود
دیگر به چه امید این شهر توان بود !!
ماییم نوای بی نوایی
بسمالله اگر حریف مایی
:دی
تو قلب سپه را به آییین بدار
من اکنون پیاده کن کارزار
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تققدی کن درویش بینوا را
ایینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر سبزیست کزان شاخه نباتم دادند
برخیز و مخور غم جهان دگران
بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
بیامد که جوید ز ایران نبرد
سر هم نبرد اندر آرد به گرد
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
عقل و جان و دل و جامه و جام در رهن شراب
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار پرده ز رخ که مشتاق لقاییم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم
حافظ
شب بخیر
ما به فلک بوده ایم یار ملک بوده ایم
باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست
مولوی
حواسم جایه دیگه بود!!:دی
دو قدم بیش نیست این همه راه
راه نزدیک شد سخن کوتاه
یک قدم بر سر وجود نهی
وان دگر در بر ودود نهی
سنایی
بعد از این روی من آینه وصف و جمال
که در آنجا خبر از جلوه زاتم دادند
استاد حافظ
چرا به ب نمیبرید ؟! ب خیلی خشه ها !!!
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
بادوست بگوییم که او محرم راز است
خیلی قشنگ بود و البته تنها ر که بلد بودم :دی
منم یکی از شعر های طولا نی بلدم به دال ختم میشه. مانند این
دانی که چرا آب فرات گشته گل آلود
شرمنده ز لعل و لب عطشان حسین است
دانی ز چه غنچه خون کند چهره ز شرم ؟
زان روی که کار او گل انداختن است
ببین تو هنوز میخوای دال بدی به ما !!!
دادا یعنی تمام معنا گند زدی تو شعر. برو کتاب سال اول دبیرستانتو یه نگاه بنداز یادت بیاد !!
دانی که چرا سر نهان با تو نگویم ؟
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
باریکلا http://www.freesmile.ir/smiles/57021_LaieA_009.gif
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
واندر طلب طعمه پرو بال بیاراست
فکرکنم تکراری زدی من اینو فبلا زده بودم :دی
اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
بادوستان مروت با دشمنان مدارا
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
مگر بند کز بند عاری بود
شکستی بود زشت کاری بود
نبیند مرا زنده با بند کس
که روشن روانم بر این است و بس
می دونم !! شما خو اصلا تو دال اوردن نقشی نداری !! میدونم :دی
دلی کز معرفت نور و صفا دید
به هرچیزی که دید اول خدا دید
ببین تا فردا بشینی دال بیاری برام برات دال میزنم
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
چناچه باقی بوود آن هم در پشیمانی گذشت