از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به هزار درمان ندهم
نوع: ارسال ها; کاربر: _ARTEMIS_
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به هزار درمان ندهم
- - - Updated - - -
سکندر چو بر تخت بنشست گفت
که با جان شاهان خرد باد جفت
که پیروزگر در جهان ایزدست
جهاندار کز وی نترسد بدست
بد و نیک هم بگذرد بی*گمان
رهایی نباشد ز چنگ زمان
مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می بینم و رویت نمی بینم هنوز
روز مــن شــب شـد و آن مـاه بـه راهـی نـگـذشـت
این چه عمری*ست که سالی شد و ماهی نگذشت؟