نشستم روی ساحل، حال دریا را نمیدانم!
من این پایینم و قانون بالا را نمیدانم !
چرا اینقدر مردم از حقایق رویگردانند؟!
دلیل این همه انکار و*حاشا را نمیدانم!
نوع: ارسال ها; کاربر: shoshor
نشستم روی ساحل، حال دریا را نمیدانم!
من این پایینم و قانون بالا را نمیدانم !
چرا اینقدر مردم از حقایق رویگردانند؟!
دلیل این همه انکار و*حاشا را نمیدانم!
تو شنیدی که دلم گفت: بمان ایست نرو...؟
بخدا وقت خداحافظیت نیست نرو...
نکند فکر کنی در دل من مهر تو نیست،
گوش کن نبض دلم زمزمه اش چیست نرو...
صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو،
یا دل از دیدن...
ای کـــاش دلـــم اســیـــر و بــیـمار نبود
در بـــنـــد نــــگاه او گــــرفــتــار نــبـود
من عاشق و او زعشق من بی خـبر است
ای کــاش دل و دلــبــــر و دلـــدار نـبود
وقتی به یاد نام شما آب میخوریم
انگار جای آب می ناب میخوریم
مردم به نرخ روز میخورند نان
ما نان به نرخ حضرت ارباب میخوریم
آن چنان غرق تو بودم که خودم یادم رفت
خیره در چشم تو آنقدر که غم یادم رفت
نذر چشمان تو هر شب به حرم می رفتم
محو چشمان تو بودم که حرم یادم رفت
میازار موری که دانه کش است که جان دارد جان شیرین خوش است
دژکوب اینجا همه با هم غریبن
اگرچه ظاهرا با هم رفیقن
ته دل دشمنند و نارفیقن
ترا ، اینجا همه حرفا دروغه
رفاقت ها سر شیپور و بوقه