چون این همون کتیبه ای بود که چند سال بود دنبالش مگشت ....
نمایش نسخه قابل چاپ
چون این همون کتیبه ای بود که چند سال بود دنبالش مگشت ....
بعدش هم با خیال راحت مرد ! ولی یه دفه ..........
احساس کرد که صدای پای شوالیه های سزارش رو که از دور داشتن نزدیک میشدند تو گوشش پیچید
بعد دید چیز خاصی نیست با خیال راحت مرد ..! :d
بعدش دید هنو نمرده و صدای پا سزاراش میاد هنوز
سزارها اومدن از روش رد شدن کشتنش ;) دیگه مرد
خخخخخ با حال بود ایول
پس ادامه چی شد ؟ :o
ولی چون روحش یه کار ناتمام داشت برگشت و ...
برگشت ولی دید کار نا تموم نداشته این omid بوده که با سزار ها اومده کمک ولی وقتی پوارو رو میبینه بدون درنگ میاد کمکش و نمیزاره بمیره پووارو بلند میشه و