تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آن نوبت که بر جادره ها چون مرده ماران خفتگانند
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
نمایش نسخه قابل چاپ
ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
سیمای شب آغشته به سیماب برآمد
یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد
من چون ز پا بیفتم درمان درد من اوست
درد آن بود که از پا درمان من بیفتد
دال بده
- - - Updated - - -
تو را من چشم در راهم ...
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم ،
تو را من چشم در راهم .
شباهنگام ، در آن دم ، که بر جا ، دره ها چون مرده ماران خفتگان اند :
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام ،
گرم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم ،
تو را من چشم در راهم ...
با اینکه حال نداشتم ولی چون قشنگ بود تایپش کردم...
دانی ز چه غنچه خون کند چهره ز شرم ؟
زان روی که کار او گل انداختن است
ببین تو هنوز میخوای دال بدی به ما !!!
منم یکی از شعر های طولا نی بلدم به دال ختم میشه. مانند این
دانی که چرا آب فرات گشته گل آلود
شرمنده ز لعل و لب عطشان حسین است
باو من کم آوردم... :دی
ر بده
تا دهن بسته ام از نوش لبان میبرم آزار
من اگر روزه بگیرم رطب آید سر بازار
تا بهار است دری از قفس من نگشاید
وقتی این در بگشاید که گلی نیست به گلزار
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
بادوست بگوییم که او محرم راز است
خیلی قشنگ بود و البته تنها ر که بلد بودم :دی
احسنت... احسنت... :دی
تیره گون شد کوکب بخت همایون فال من
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من