مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام ما
نمایش نسخه قابل چاپ
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام ما
اول قرار نبود که عاشقان را بکشند
بعدا قرار شد که عاشقان را بکشند
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
در شهر تو میخانه زیاد است، ولی من...
شوریده و دیوانه زیاد است، ولی من...
جمعیتی اطراف تو سرگرم طوافند
بر گِرد تو پروانه زیاد است، ولی من...
شیرینی و لیلایی و عذرایی و ویسی
از عشق تو افسانه زیاد است، ولی من...
بگذار که بغض تو بماند که بماند
هر چند تو را شانه زیاد است، ولی من...
این شعر پر از "من" شده؛ گفتی عوضش کن
باشد! "من" بیگانه زیاد است، ولی من...
نیست در عالم ز هجران تلخ تر هر چه خواهی کن و لیک آن نکن
من و مزرعه یه عمره/چشم به راه این خزانیم
مي روي و گريه مي آيد مرا ساعتي بنشين که باران بگذرد
در خلوت روشن با تو گریسته ام برای خاطر زندگان
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال عاشقترین زندگان بوده اند