لب بر لب كوزه بردم از غایت آز،
تا زو طلبم واسطه عمر دراز،
لب بر لب من نهاد و می گفت براز
می خور، كه بدین جهان نمی آیی باز!
نمایش نسخه قابل چاپ
به به ببین کیا به جمع ما پیوستن
شایان و محمد
خوش اومدین :دی
نـمـیـری شـهـریـار از شـعـر شـیـریـن روان گـفتن
کــه از آب بــقــا جــویــنــد عــمــر جــاودانـی را
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوييم که ني، ني شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
اقا تکراری ندازین ااااا
مـکـتـب عـشـق بـه شـاگـرد قـدیمت بسپار
شـهـریـاری که درین شیوه شهیر آمده است
شاعرا انجمن کجان؟
راه دهید یار را آن مه ده چهار را
کز رخ نوربخش او نور نثار می رسد
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک می دمد سنجق یار می رسد
دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد -------------------- تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
آنچه سعی است من اندر طلبت بنمایم-------------- این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
- - - Updated - - -
به نظرت بخش داستان رو ادامه بدید بزارم؟
تو همه انجمن های دژکوب طرفدار داره