راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
حافظ
نمایش نسخه قابل چاپ
تاب بنفشه می*دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می*درد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق می*کند شب همه شب دعای تو
وفا نكردي و كردم خطا نديدي و ديدم
شكستي و نشكستم بريدي و نبريدم
اگر زخلق ملامت و گر زكرده ندامت
كشيدم از تو كشيدم شنيدم از تو شنيدم
دلْ جز ره عشق تو نپوید هرگز
جانْ جز سخن عشق، نگوید هرگز
صحرای دلم عشق تو شورستان کرد
تا مهر کسی در آن نروید هرگز...
آرزویم فقط این است زمان برگردد
تیرهایی که رهاشد به کمان برگردد
سالها منتظر سوت قطارم که کسی
باسلام و گل سرخ و چمدان برگردد
تا قلم موی خیالت یادگاری میکشم
یک قفس بی پنجره با یک قناری میکشم
بی تو باران می شود این بغض های لعنتی
پشت پلکم انتظارت را بهاری میکشم