تا هستم ای رفیق، ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی، که نیستم
پیداست از گلاب سرشکم، که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
نمایش نسخه قابل چاپ
می خواهمت چنان که شب خسته خواب را می جویمت چنانکه لب تشنه آب را
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست****منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش ****آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح****هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب****کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
ترسم این قوم که بر دردکشان می*خندند****در سر کار خرابات کنند ایمان را
جازه هست بگویم: سلام ! حال شما ؟
که باز وصل شود سیم اتصال شما ؟
اجازه هست بگویم که باز دخترکی
نشسته بین ورق های آس فال شما ؟
سلام خوب ترین اتفاق ناممکن
که آتشم زده دریاچه ی خیال شما !
ببخش حضرت آقا ! ولی فقط یک بار
بگو نبودن من در دل زلال شما ،
به درد خورد ؟ دوای جنونتان شده است ؟
رسیده شد رطب اشتیاق کال شما ؟
زیاده عرض ندارم ؛ خدا نگه دارت ؛
و بهترین نفس عاشقانه مال شما !
اینم خیلی خوب بود :)
آدميزاد اگر بي ادب است آدم نيست فرق در بين بني آدم و حيوان ادب است