میره میره میره تا میخوره به تاریکی شب و توی جنگل گم میشه و
نمایش نسخه قابل چاپ
توی جنگل صداهای وحشتناکی میاد پوارو بدون ترس جلو میره که
که ناگهان omid با ی لشکر سزار دیگه اومد ولی سزار های اسپارتان قوی تر بودن تنها کاری که کردن فرار بود وقتی پوارو رسید به محل کارش به اسپارتان شک کرد و
بلند میشه و میمیره :دی
الکی میگه نمیمیره و بلند میشه و گرد خاک لباسش میتکونه و به همتون نگاه میکنه و میگه کوری چشم دشمنان زنده ام هنوز و راه میوفته که رعد برقی هولناک میزنه بهش بووووووومب و اینبار نمیمیره بلکه میپاچه و پودر میشه و فقط صدا افتادن یک سکه نقره جادویی دژکوب بگوش میرسه که میخوره اسفالت و برای بقیه به ارث میذاره. چون این سکه قدرت خاصی داره و دست هر کس باشه ارباب اون سرور میشه قدرت خدا. دیییی
دوستان داستانو خراب نکنید
- - - Updated - - -
پوارو ب دنبال سرنخ میگرده ولی چیزیپیدا نمیکنه بعد تفلن رو بر میدارع وبه شرلوک هلمز زنگ میزنه و از اون درخواست کمک میکنه حالا شرلوک وار ماجرا میشه
شرلوکم که میبینی کاری ازش بر نمیاد زنگ میزنه کیمیا ببینه اون میتونی کاری بکنه یا نع