داغ جانسوز من از خنده ی خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیز تر است
نمایش نسخه قابل چاپ
داغ جانسوز من از خنده ی خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیز تر است
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم****تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست***********بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
می چم از شاه کمترن پاکی تو افتادی و ناز
مو که باکیم نی هرجور که میتونی بتاز
سیل دنیای ناقصوم تنها تو بیدی ناقصیش
هی مو میگوم پی مو بو و هی تو نساز
از خودم
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد****نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله عشاق مبادا خالی******که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
دلم وقتی که می گیرد تو می آیی به دیدارم
به من آهسته میگویی " عزیزم دوستت دارم "
سرم بر شانه ات ، باور ندارم پیش من باشی
تورا در خواب میبینم بگو یا این که بیدارم ؟
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم****تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
به سامانم نمی پرسی نمی دانم چه سر داری***به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم
من دلم هرگز نمی آید که دلگیرت کنم
یا که با خودخواهیم از زندگی سیرت کنم
هی نمک می ریختم با بیت بیت هر غزل
تا که با شعر خودم شاید نمک گیرت کنم
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید************حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید
به وقت سرخوشی از آه و ناله عشاق****به صوت و نغمه چنگ و چغانه یاد آرید