دل از خوبان دیگر برگرفتم****ز دل نو باز عشقی درگرفتم
ندانستم که اصل عاشقی چیست****چو دانستم رهی دیگر گرفتم
نمایش نسخه قابل چاپ
دل از خوبان دیگر برگرفتم****ز دل نو باز عشقی درگرفتم
ندانستم که اصل عاشقی چیست****چو دانستم رهی دیگر گرفتم
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش .......... هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
(حافظ)
تا من پی آن زلف سرافکنده همی دارم****چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم
گه لوح وصالش را سربسته همی خوانم****گه پاس خیالش را شب زنده همی دارم
مي رسد روزي که شرط عاشقي دلدادگي ست
آن زمان، هر دل فقط يک بار عاشق مي شود
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
در دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم ..... لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
ﯾﮏ ﺩﻡ ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻥ، ﻣﺴﺘﯽ ﻧﻤﺎ، ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
ﺗﺎ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻭﺍﭘﺴﯿﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﯿﻨﺪ ﺷﻮﺭ ﻭﺻﻞ
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻓﻠﮏ، ﭼﺮﺧﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻥ ﻭ ﺑﺮﻭ
وگر جایی دگر تیزست روزی چند بازارت****مشو غره نگارینا بدان بازار بی معنی
همی گفتی که تا عمرم ترا هرگز بنگذارم****کنون حیران بماندستم از این گفتار بی معنی
یکی گوید سراپا عیب دارم
یکی گوید زبان از غیب دارم
نمی دانم که هستم هرچه هستم
قلم چون تیغ می رقصد به دستم
نه دِئبـِل نه فَرَزدَق نه کُمِیتَم
ولیکن خاک پای اهل بیتم
معاشران گره از زلف یار باز کنید****شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند******و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
رباب و چنگ به بانگ بلند می گویند*******که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید
به جان دوست که غم پرده بر شما ندرد*******گر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است********چو یار ناز نماید شما نیاز کنید