ﻧﺎﻧﻮﺍ:ﻫﺮ ﮐﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺸﺘﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ ﻧﻮﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ
ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ ( ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﻣﯿﻮﻣﺪﻧﺪ):ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﺮﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ
ﭘﺸﺖ ﻣﻦ ﻧﻮﻥ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ
- - - Updated - - -
بدی آدم نمک نشناس اینه که
وقتی یاد کارایی که براش کردی میوفتی،
از خودت بیشتر بدت میاد تا اون !
پسرخاله
نمایش نسخه قابل چاپ
ﻧﺎﻧﻮﺍ:ﻫﺮ ﮐﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺸﺘﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻮ ﻧﻮﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ
ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ ( ﺑﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺶ ﻣﯿﻮﻣﺪﻧﺪ):ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﺮﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ
ﭘﺸﺖ ﻣﻦ ﻧﻮﻥ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ
- - - Updated - - -
بدی آدم نمک نشناس اینه که
وقتی یاد کارایی که براش کردی میوفتی،
از خودت بیشتر بدت میاد تا اون !
پسرخاله
http://uupload.ir/files/d7a_611421_pet8faxr.jpg
ﻣﺘﺮﺳﮏ: «ﻣﻦ ﻣﻐﺰ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﺗﻮ ﺳﺮﻡ ﭘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﺷﺎﻟﻪ!»
ﺩﻭﺭﻭﺗﯽ: «ﺍﮔﻪ ﻣﻐﺰ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﭘﺲ ﭼطوری ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟»
ﻣﺘﺮﺳﮏ: «خب... بعضی ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﻐﺰ ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﻦ! نمیزنن؟!»
http://8pic.ir/images/syz18i9c9mnytk6j1xkw.jpg
داریو ناهاریس:سخته بخوای به سگی قلاده بزنی که قبلا روی سرش تاج گذاشتی.
Game Of thornes - 2011
http://www.parsaya.com/%D8%B7%D8%B1%...0_12-59-58.jpg
توصیه می کنم این سریال رو حتما ببینین عالیه
- - - Updated - - -
http://www.parsaya.com/%D8%B7%D8%B1%...0_13-18-25.jpg
قاضی: تو السالوادور چه کار می کردی؟
چگوارا: آفتاب می گرفتم.
قاضی: پس چرا ساختمان دادگستری رو منفجر کردی؟
چگوارا: جلوی آفتابم رو گرفته بود!
������ Che: Part One (2008)
من آدم بدی نیستم ولی در وضعیت های خاص باید از خودم بپرسم...
اگه یه آدم بد جای من بود چی کار میکرد؟!؟
War Dogs (2016)
- - - Updated - - -
دومین نفر, اولین بازنده ست.
Its Such a Beautiful Day (2012)
نیکول: «بنظر نمی*رسه اهل اینجا باشی.»
براندون: «بنظر می*رسه اهل کجا باشم؟»
نیکول: «یه جای... زیبا.»
- - - Updated - - -
رابرت: اوه... واو... آلینای خواننده
آلینا: تو و من می*دونیم که من واقعاً کی هستم
رابرت: من فکر می*کنم که تو هرچیزی که بخوای می*تونی باشی
آلینا: شاید توی دنیای تو، رابرت. توی دنیای من واقعاً همچین چیزی اتفاق نمی*افته
رابرت: دنیاتو عوض کن
- - - Updated - - -
الوی: «بمون...»
الویرا: «این کلمۀ خطرناک.»
الوی: «می خوام باهات بیام.»
الویرا: «پس اینطور؛ من دارم نمیرم و تو داری نمیمونی... این یعنی عشق ما جدایی نمیشناسه...»
جودی: «من تمام عمرم رو روی این کار گذاشتم.»
بانی: «میدونیم و خیلی هم هیجان زده ایم؛ اما یکم ترسیدیم.»
جودی: «تنها چیزی که باید ازش بترسیم، خود ترسه.»
کارتون زوتوپیا - Zootopia
حرف های خوب رو همه میتوند بزند
مهم عمل که کسی نمیتونه انجام بده
http://www.axgig.com/images/14581090400758021200.jpg
کارول: درست وقتی که فکر میکنی دیگه هیچی بدتر از این نمیشه، سیگارت هم تموم میشه!
Carol (2015)
اگر میخواهید همه چیز را به کسی یاد دهید،
او هرگز، هیچ چیز یاد نخواهد گرفت...
http://tinyz.us/pics/original/7xbm3O...y9JPNWqPlw.jpg
انسان ها هیولاهای پیچیده ای هستن. شما درغ های تسکین دهنده رو باور میکنین، درحالی که حقیقت دردناکی که اون دروغ ها رو ضروری میکنه رو میدونین.
A Monster Calls (2016)
http://tinyz.us/pics/original/sLqw0N...rlefavBnRX.jpg
شاگرد: آقا یه آدم چجوری گاو میشه؟
معلم(عماد): به مرور...
Forushande (2016)
+دف هات اذیتت نمیکنه ؟
- نه
+اما پدر مارو دراورده
:)))) مکالمه من یکی از تیم ها
دیالوگ های ماندگار فیلم رستگاری در شاوشنک، برترین فیلم تاریخ سینمای جهان با بازی تیم رابینز و مورگان فریمن
– اندی: «یادت باشه رد، امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزهاست و چیزهای خوب هیچ وقت نمی*میرند.»
– اندی: «اما بعضی وقت*ها، زندگی تا اندازه*ای برایم یکنواخت و ملال آور می شه. دلم برای دوستانم خیلی تنگ شده.»
– اندی به رد (در نامه): «امیدواری چیز خوبیه و امید هرگز نمی میره.»
– رد: «بذار یه چیزی بهت بگم رفیق. امید چیز خطرناکیه. امید میتونه یه آدمو دیوونه کنه.»
– رد: «این دیوارها یه جورایی مسخره ان. اول از اونا بدت میاد. بعدا بهشون عادت می*کنی. بعد یه مدتی هم جوری میشه که به اونا وابسته میشی. این قانونشه. اونا برای زندگی میارنت اینجا و این دقیقا همون چیزی که ازت میگیرن.»
– رد: «صادقانه می تونم بگم که یه آدم دیگه هستم.»
– نورتون: «من به دو چیز اعتقاد دارم: انضباط و کتاب مقدس.»
– اندی: «مراقب باشید، چون نمی*دانید ارباب خانه چه وقت می*آید.»
– نورتون: «رستگاری داخل اینه (در حالی که به کتاب انجیل اشاره میکنه)»
– اندی: «من کشتمش رد، من بهش شلیک نکردم، امااز خودم طردش کردم.»
– اندی: «بدشانسی رو هوا معلقه و باید رو یک نفر بشینه —-نوبت من بود فقط همین»
– اندی: «تلاش کن برای زندگی کردن، یا به استقبال مرگ برو.»
– رد: «اندی دوفرین! کسی که توی رودخونه پر از کثافت شنا کرد و از اون طرفش تمیز بیرون اومد.»
– رد: «بعضی پرنده*ها برای قفس آفریده نشده*اند، پرو بالشون بیش از اندازه نورانیه.»
– اندی: «یادت باشه رد امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزهاست و چیزهای خوب هیچ وقت نمی*میرند.»
– می دونی وقتی آزاد بشم کجا میرم ؟
کجا ؟
زیواتنو … توو مکزیکه !
یه جای کوچیک توو اقیانوس ِ آرام …
می دونی مکزیکیا راجع به این اقیانوس چی میگن ؟
میگن هیچ خاطره ای نداره …
دلم می خواد بقیه ی عمرمُ اونجا بگذرونم …
یه جای گرم که هیچ خاطره ای در اون نباشه …
دیالوگ های ماندگار فیلم گلادیاتور
ماکسیموس به مارکوس اورلیوس: پنج هزار نفر از مردانم اون بیرون دارن میجنگن، سه هزار نفر از آنها کشته شدن و دو هزار نفر دیگه هیچ وقت اینجا را ترک نمیکنن من نمیتونم باور کنم که افرادم برای هیچ جنگیدن و کشته شدن.
مارکوس اورلیوس : تو چی را باور داری؟
ماکسیموس : آنها برای شما و برای رم مبارزه کردند.
مارکوس اورلیوس : رم چه جور جاییه ماکسیموس؟
ماکسیموس : همه جای دنیا را بی رحمی، ظلم و تاریکی فرا گرفته اما رم پر از نور و امیده.
مارکوس اورلیوس : من دارم میمیرم ماکسیموس وقتی که یک مرد خودش را در پایان راه می بینه میخواد بدونه که هدف زندگیش چی بوده؟ در آینده نام نیک از او باقی میمونه یا نه؟ به عنوان یه فیلسوف شناخته می شود؟ یا یه جنگجو؟ و یا مستبد …؟ یه بار در رویا رم را دیدم که همه جای اون را مه فرا گرفته بود می ترسم که سرما و مه هیچ وقت رم را ترک نکنن!
—
[ بعد از اینکه در یک نبرد تن به تن حریف را به قتل می رساند ] سرگرم نشدید ؟ سرگرم نشدید ؟ این همون چیزی نیست که به خاطرش اینجایید ؟
—
کمودوس به لوسیوس ووروس : اگر پسر خوبی باشی، داستان امپراتور کلودیوس را که توسط اشخاص نزدیکش که از خون او بودند خیانت دید را برای تو تعریف می کنم. آنها در خفا و تاریکی توطئه می کردند و امپراتور کلودیوس همه چیز را می دانست. او می دانست که اون زنبور های کوچولو مشغول چه کاری هستند و یک شب با یکی از آن ها صحبت کرد و از او خواست تا همه چیز را برای او تعریف کند. فکر میکنی بعدش چی شد لوسیوس؟
لوسیوس ووروس : نمیدونم دایی.
کمودوس : زنبور کوچولو همه چیز را برای امپراطور تعریف کرد و او آزرده خاطر شد.
—
کمودوس : یه بار برام متنی رو نوشته بودی و چهار فضیلت مهم رو لیست کرده بودی : عقلانیت ، عدالت ، پایمردی و میانه روی . وقتی لیستو می خوندم ، می دونستم که هیچ کدومشو ندارم . اما من فضیلتای دیگه ای دارم ، پدر . جاه طلبی ، که می تونه زمانی فضیلت باشه که ما رو به برتری برسونه . ابتکار . شجاعت . شاید نه توی میدون جنگ ، اما … شکل های مختلفی از شجاعت وجود داره . بخشش ، به خونوادم و به شما. اما هیچ کدوم از فضایل من توی لیست شما نبود . حتی اگر می بودم شما منو مثل پسرتون نمی خواستین
مارکوس آرلیوس : اوه ، کمودوس . خیلی بیراهه رفتی
کمودوس : من به دنبال روی خدایان گشتم … برای راه هایی که خواهش شما رو بکنم ، که شما رو سربلند کنم . یه حرف مهربانانه ، یک بغل کامل … جایی که منو فشار بدید به سینه تون و منو سفت بگیرید … خواسته ای که مثل خورشید هزار سال روی قلبم بود . توی من چی هست که انقدر ازش متنفرید ؟
مارکوس آرلیوس : هیسس ، کمودوس
کمودوس : همه اونچه که همیشه می خواستم این بوده که باب میل شما زندگی کنم ، امپراطور ، پدر
مارکوس آرلیوس : [ به روی زانوهایش پائین می آید ] کمودوس ، تقصیرات تو به عنوان یک پسر ، کوتاهی منه به عنوان یک پدر . بیا
[ آنها همدیگر را در آغوش می گیرند ]
کمودوس : پدر . تمام دنیا رو قربانی می کردم … اگر فقط منو دوست می داشتین !
[ کمودوس ، مارکوس را در مقابل سینه اش فشار می دهد و او را خفه می کند ]
—
جوبا : بیرون از اینجا جایی هست . سرزمین من . خونه من . زن من داره غذا آماده می کنه . دخترام دارن از رودخونه آب میارن . من اونا رو بازم خواهم دید ؟ فکر کنم نه
ماکسیموس : باور داری که بعد از مرگت دوباره اونا رو می بینی ؟
جوبا : فکر کنم. اما بعدش ، من به زودی خواهم مرد . چند سال طول میکشه تا اونا هم فوت کنن . باید صبر کنم
ماکسیموس : اما تو این کار و می کنی … صبر می کنی ؟
جوبا : البته
ماکسیموس : می بینی ، زنم و پسرم الان منتظر منن
جوبا : اونا رو خواهی دید . اما حالا نه . حالا نه
[ با هم دست می دهند ]
ماکسیموس : حالا نه… حالا نه
—
کمودوس : شهرتت لایقته ، اسپانیایی . فکر نمی کنم هیچ گلادیاتوری تا به حال همتای تو بوده باشه . همین طور برای این مرد جوون ، اون اصرار داره که تو همون هکتوری که دوباره به دنیا اومده . یا هرکول بود ؟ چرا قهرمان هویت خودشو فاش نمی کنه و اسم واقعی کاملشو به ما نمی گه ؟ اسمی داری ؟
ماکسیموس : اسم من گلادیاتوره [ بر می گردد و در حال رفتن است ]
کمودوس : چه طور جرات می کنی به من پشت کنی ! برده ! کلاه خودتو بر می داری و اسمتو به من میگی
ماکسیموس : [ کلاه خودش را بر می دارد و بر می گردد و با کمودوس رو در رو می شود ] اسم من ماکسیموس دسیموس مریدیوسه ، فرمانده ی نیروهای شمالی ، ژنرال سپاهیان فلیکس ، خادم وفادار به امپراطور واقعی ، مارکوس اورلیوس . پدر پسری کشته شده ، شوهر زنی کشته شده. و من انتقام خودم رو خواهم گرفت ، توی این دنیا یا دنیای دیگه
—
لوشیا : من مردی رو می شناختم . مردی شریف . یه مرد قانون که پدرمو دوست داشت و پدرم اونو . این مرد به خوبی رمو حفظ کرد
ماکسیموس : اون مرد از دست رفته . برادرت کارشو خوب انجام داد
لوشیا : بذار کمکت کنم
ماکسیموس : آره . می تونی کمکم کنی . فراموش کن حتی منو میشناختی . هیچ وقت دیگه اینجا نیا . [ با صدای بلند ] نگهبان ، خانم کارشون با من تموم شد
—
کمودوس : چی کار باید بکنم با تو ؟ نمی خوای به راحتی … بمیری . خیلی با هم فرق داریم ، تو و من ؟ تو می کشی وقتی باید این کارو بکنی … همون طور که من
ماکسیموس : من فقط یه نفر دیگه رو باید بکشم ، بعد تموم میشه
کمودوس : خوب الان بکش . [ ماکسیموس مکث می کند ، بعد بر می گردد و می رود ] به من گفتن پسرت … [ ماکسیموس می ایستد ] مثل یه دختر بچه جیغ می کشید … وقتی به صلیب میخش می کردن … [ بر می گردد ] و همسرت مثل یه فاحشه آه و ناله می کرد … وقتی بهش تجاوز می کردن ، دوباره و دوباره … و دوباره
ماکسیموس : دوران افتخارتون به زودی به پایان می رسه [ سرش را خم می کند ] عالیجناب
—
جوبا : اونا می تونن صداتونا بشنون؟
ماکسیموس : کی؟
جوبا : خانوادتون در زندگی پس از مرگ.
ماکسیموس : آه بله.
جوبا : شما درباره ی چی با اونا صحبت می کنید؟
ماکسیموس : به پسرم می گم که به زودی می بینمش.که پاشنه هاشو موقع اسب سواری پایین نگه داره . به زنم … به تو مربوط نمیشه
[ آنها می خندند ]
—
کمودوس : ژنرالی که حالا به یک برده تبدیل شده، گلادیاتوری بود که از امپراتور دفاع می کرد. داستان خوبیه! اما حالا مردم می خوان بدونن که این داستان چه طور به پایان می رسه و چه چیزی می تواند شگفت انگیز تر از این باشه که خود امپراطور در نبرد شرکت کنه؟
ماکسیموس : تو میخوای با من مبارزه کنی؟
کمودوس : چرا که نه؟ فکر میکنی من میترسم؟
ماکسیموس : من فکر می کنم که تو در تمام طول زندگیت ترسیدی!
کمودوس : برخلاف ماکسیموس ، همون شکست ناپذیر ، که ترس رو نمی شناسه ؟
ماکسیموس : من مردی رو می*شناختم که یک بار گفت : « مرگ به همه ما لبخند می*زنه . همه اونچه که یه نفر می*تونه انجام بده اینه که اونم بهش لبخند بزنه »
کمودوس : تعجب می کنم ، این دوستت به مرگ خودشم لبخند می زد ؟
ماکسیموس : تو باید بدونی . اون پدرت بود
کمودوس : تو پدرمو دوست داشتی ، میدونم . اما منم دوستش داشتم . این ما رو برادر میکنه ، نمی کنه ؟ [ با چاقو به پهلوی ماکسیموس می زند ] حالا برام لبخند بزن برادر !
https://moviemag.ir/images/pics/62/N...7999225555.jpg
هفت - Seven ( دیالوگ های ماندگار )
ما در هر گوشه خیابان و هر خانه ای گناهی ویرانگر می بینیم و فقط تحملش می کنیم چون عادی شده !
https://moviemag.ir/images/pics/62/N...5353647_9.jpeg
بازی تاج و تخت - Game Of Thrones ( دیالوگ های ماندگار )
همیشه اون چیزهایی که ما عاشقشون هستیم، ما رو نابود می کنند!
فایل پیوست 3034
سرگرد: پس هنوزم دنبال جنازه رفیقات می گردی...ها؟!
جلیل: رفیق اگه رفیق باشه،جنازه شم به درد می خوره...
زیباترین و جالب ترین دیالوگ ها و جملات جوکر و هارلی کویین در فیلم جوخه انتحاری
برای دانلود آهنگ این فیلم نیز روی لینک زیر کلیک کنید :
دانلود آهنگ فیلم suicide squad
هارلی کویین
هارلی کویین به کاتانا: عطرتا دوست دارم بوی مرگ میده.
هارلی کویین به کی سی: دنیا رو به پایانه یه نوشیدنی با ما بخور.
هارلی کویین به آماندا والر: تو یه شیطان هستی؟
آماندا والر: ممکنه!
هارلی کویین به دیابلو: من خستم به یه قربانی نیاز دارم.
هارلی کویین به مرسی گراوز: من یه وکیل میخوام، من یه دکتر میخوام، من یه ساندویچ پنیر میخوام.
جوکر
جوکر به هارلی کویین: حاضری به خاطر من بمیری؟
هارلی کویین: بله
جوکر: این که آسونه، حاضری برای من زندگی کنی؟
جوکر: نمی تونم صبر کنم میخوام اسباب بازی هاما بهت نشون بدم.
جوکر به هارلی کویین: مراقب باش! فکر کن و جواب بده، خواستن باعث رها شدن میشه و رها شدن باعث قدرت. تو اینو میخوای؟
جوکر به دکتر هارلین کوینزل: اگر تو دیوونه نباشی من فکر میکنم که احمقی. برو گمشو!
http://s4.picofile.com/file/7768625050/OSHIN1.jpg
اوشین(سال های دور از خانه)
گاهی زنده موندن سخت تر از مردنه...
http://dialogues.persiangig.com/imag...redemption.jpg
The Shawshank Redemption
Andy: خیلی خوشگل بود...
خیلی دوستش داشتم...
فقط نمی دونستم چجوری نشونش بدم...همش همین!
_______________________
رد: این دیوارا یه جورایی مسخره ان.
اول از اونا بدت میاد. بعدا بهشون عادت میکنی. بعد یه مدتی هم جوری میشه که به اونا وابسته میشی. این قانونشه...
اونا برای زندگی میارن اینجا و این دقیقا همون چیزیه که ازت میگیرن.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــ
اندی: میدونی مکزیکی*ها در مورد اقیانوس آرام چی میگن؟
رِد: نه...
اندی: میگن هیچ خاطرهای نداره. این دقیقاً همون جاییه که من میخوام بقیهٔ عمرمو اونجا زندگی کنم. یه جای گرم که هیچ خاطره*ای نداره.
زیباترین جملات و دیالوگ های عاشقانه به یادماندنی فیلم تایتانیک با بازی لئوناردو دی کاپریو و کیت وینسلت یکی از برترین فیلم های تاریخ سینمای جهان کارگردانی جیمز کامرون
– رز به جک : دوستت دارم جک
جک : این کارا با من نکن خداحافظی نکن تو هنوز من را نشناختی!
رز : من سردمه
جک : گوش کن رز تو باید از اینجا بری، تو باید بچه های زیادی داشته باشی که بزرگ شدنشون را ببینی. تو وقتی که پیر میشی میمیری فهمیدی
رز : من بدنما حس نمیکنم
جک : من بلیط سفر با این کشتی را برنده شدم و این بهترین اتفاق زندگی من بود اما تو به من قول بده که زنده میمونی و از اینجا میری
رز : قول میدم
– جک به رز : رز، تو پیک نیک نیومدی! می فهمی. تو مثل یه دختر بچه بداخلاق و لوسی اما در عین حال حیرت انگیزترین و فوق العاده ترین زنی هستی که من توی عمرم دیدم.
– رز به جک : وقتی که کشتی به اسکله برسه من و تو با هم از کشتی پیاده می شیم.
جک : این احمقانه ست!
– جک : من حالا میخوام با این دختر برقصم، باشه؟
جک : بیا.
رز : چی؟
جک : بیا، با من بیا.
رز : جک! جک، صبر کن. من نمی تونم این کار را انجام بدم
جک : این فرصتیه که به هم نزدیکتر بشیم.
– رز به جک : تو داری میلرزی!
جک : نگران نباش من حالم خوبه
– رز سالخورده : من هیچ عکسی ازش ندارم اما او تا ابد توی ذهن من میمونه
– رز : قلب زن اقیانوسی عمیق از رازهاست …
– تو سر تموم پول هامون شرط بستی؟
جک : وقتی آدم چیزی نداره چیزی هم از دست نمیده !
– تو خودتو نمیندازی توی آب
یعنی چی خودمو نمی تونم بندازم؟ تو که منو نمی شناسی
خب اگه می تونی پس می تونی بندازی
برو عقب حواس منو پرت می کنی
نه دیگه منم هستم، منم می خوام خودمو بندازم تو آب
چرند نگو…کشته میشی !
– دی کاپریو: پس دروغ گفتی که قایقی هم هست. آره؟؟
بیلی زین: نه. دروغ نبود.هست اما برای نصفه ی بهتر…!!
https://moviemag.ir/images/pics/62/N..._084540000.jpg
بازی تاج و تخت - Game of Thrones ( دیالوگ های ماندگار )
مینی: شايد هيچکس عاشقم نباشه
شايد هيچکس هيچ وقت عاشقم نشه
ولی شايد خوشبختی در دوست داشته شدن توسط يه نفر ديگه نباشه!
http://media.sarpoosh.com/images/art...film970114.jpg
دیالوگی از فیلم «در قلب دریا»
دوستی انتخاب کن که
اونقدر قلبش بزرگ باشه که
نخواهی برای اینکه
توی قلبش جا بگیری بارها و بارها
خودت رو کوچیک کنی
http://media.sarpoosh.com/images/art...vans961219.jpg
دیالوگی از فیلم دراکولا (۲۰۱۴)
سرپوش هنری - مردم همیشه به یک قهرمان نیاز دارن، اما بعضی اوقات به یک هیولا احتیاج پیدا میکنن!
A Bronx Tale
لُرنزو: غم انگيز ترين چيز توی زندگي، يه استعداد تلف شدست...!
- - - Updated - - -
Papillon
لوییس: این تنها راه نجات ماست، مگه نه؟
پاپیون: آره
لوییس: فکر میکنی موفق بشیم؟
پاپیون: مگه فرقیم میکنه؟!
- - - Updated - - -
ویلیام والاس: اگه بجنگین ممکنه بمیرین، فرار کنین زنده میمونین،دست کم مدتی... ولی چند وقت بعد توی رخت خوابتون می میرید. کدومو انتخاب میکنین؟! حاضرین همه ی روزا رو از امروز تا لحظه ی مرگ افسوس بخورین که چرا اینجا نموندین و این جمله رو نگفتین «که میتونن جان ما رو بگیرن، ولی آزادی ما رو هرگز...»
The Sea Inside 2004http://uupload.ir/files/mh7x_74833165977043546593.jpg
فقط یک چیز بدتر از مرگ فرزند وجود داره، اونم اینکه خودش بخواد بمیره...
ریک: روزی که تو از پاریس رفتی حتما نمی دونستی که من چی کشیدم … فقط کاش می دونستی که چقدر دوست داشتم و چقدر هنوز دوست دارم.
ایلسا : می تونم یه داستان برات تعریف کنم؟
ریک : پایان تعجب آوری داره؟
ایلسا : هنوز پایانش رو نمی دونم.
ریک : بسیار خوب تعریف کن شاید ضمن تعریف کردن پایانی براش پیدا کنیم.
ریک : فکر می*کنم بهت گفته بودم که دیگه هیچ وقت این آهنگ و نزنی سام!
ایون : دیشب کجا بودی؟
ریک: اون مال خیلی وقت قبله، یادم نمیاد.
ایون : امشب می بینمت؟
ریک : من هیچ وقت برای آینده این قدر دور برنامه نمی ریزم!
کازابلانکا