در جست جوی فرصت عمری تباه کردم
فرصت جوانیم بود من اشتباه کردم
نمایش نسخه قابل چاپ
در جست جوی فرصت عمری تباه کردم
فرصت جوانیم بود من اشتباه کردم
مه من نقاب بگشا ز جمال کبريايي
که بتان فرو گذارند اساس خودنمايي
شده انتظارم از حد، چه شود ز در درآيي
ز دو ديده خون فشانم ز غمت شب جدايي
یـارب چـها به سینه این خاکدان در است
کـس نـیـسـت واقـف ایـنـهـمـه راز نـهفته را
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوييم که ني، ني شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
مـــگـــر فـــروشـــده از بــارگــاه یــزدانــنــد
کــه بــزم مــا مــرسـادش ز اهـرمـن آسـیـب
به صحرا بنگرم ،صحرا تو بینم :)
به دریا بنگرم ، دریا تو بینم ;) بابا طاهر
مفتون خویشم کردی از حالی که آن شب داشتی
بـــار دگــر آن حــال را کــردی اگــر پــیــدا بــیــا
آتش از برق نگاهت ريختي بر جان من **** خواستي تا در ميان شعله ها آبم کني
مهدي سهيلي :cool:
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون ... او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم http://www.pic4ever.com/images/2lxe53l.gif