دلم محراب زيبايي چو ابروي تو ميخواهد
بهانه كرده و تنها گل روي تو ميخواهد
نمایش نسخه قابل چاپ
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار
در انـــدرون مــــن خستـــه دل نـــدانــــم کــیســت
کــــه مـــن خموشـــم و او در فغــان و در غوغاست...
دل به دلداران سپردن کار هر دلدار نیست
من به تو جان میسپارم دل که قابل دار نیست
حالم داره از " م " بهم میخوره دیگه
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم