دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمه*های نور و شور آن بیابان را ببین
نمایش نسخه قابل چاپ
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمه*های نور و شور آن بیابان را ببین
نابرده رنج ، گنج میسر میشود
مزد آن گرفت که پارتی و پول داشت.....
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
حافظ شیرازی
آمده ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
ور تو بگوييم که ني، ني شکنم شکر برم
آمده ام چو عقل و جان از همه ديده ها نهان
تا سوي جان و ديدگان مشعله نظر برم
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی / نرم جز به همان ره که توام راهنمایی
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
http://www.pic4ever.com/images/146fs96171.gif
خوب اصلاج میکنیم بروبکس زودتر گذاشتن
یا بزن سیلی به رویم یا نوازش کن سرم .. در دو حالت چون رسم بردست تو می بوسمش
http://www.pic4ever.com/images/2i8d4ao.gif
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد
شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد
دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین
چشمه*های نور و شور آن بیابان را ببین
نی حدیث راه پر خون می*کند
قصه*های عشق مجنون می*کند
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاثhttp://www.pic4ever.com/images/bathtime.gif
ثانیه ها در پی هم میروند
نیست کسی در پی آنها رود
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
لگد بر پاره گلی همی زد بسیار
و ان گل بزبان حال باو میگفت
من همچو بودم مرا نیکو دار
روز و شب دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
در آسمان نه عجب گربه گفته حافظ
سرود زهره به رقص اورد مسیحارا
حافظhttp://www.pic4ever.com/images/128fs318181.gif
اسرار ازل را نه تو تو دانی و نه من
وین حرف معما نه خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی ونه من
نشاط جوانی زپیران مجو
که آب روان باز ناید به جو ی http://www.pic4ever.com/images/chase.gif
تو از تبار نوری /دستات پر از ستاره ه ه ه ه
هر که در این بزم مقرب تر است
جام بلا بیشترش میدهند
د بدهhttp://www.pic4ever.com/images/crazy.gif
دیگه هیچ ترانه ای نیست که برات نگفته باشم
دیگه هیچ حرفی نمونده تو دلم نهفته باشم
دل من راهی نداره به دل نا مهربونت
ولی با این همه بازم جون من بسته به جونت
دل من تاب تو داره واسه تو یه بیقراره
عشق تو چه دور از من مثل نور یک ستاره
دیدن و نداشتن تو شده حسرت شبونه
واسه زنده موندن من ، تو شدی تنها بهونه
عشق تو چه با شکوهه مثل کوه پر غروره
مثل دریا پر موجه، مثل دره بی عبـوره
میدونم فاصله داریم میدونم توی خیالم
تا ابد تا به همیشه پی رویا محالم
ماه درخشنده چو پنهان شود
شپره بازیگر میدان شود
http://emoticoner.com/files/emoticon...gif?1292793778
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند/در تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
کس ندانم که در اين شهر گرفتار تو نيست
هيچ بازار چنين گرم که بازار، تو نيست
سرو زيبا و، به زيبايي بالاي تو نه
شهد شيرين و، به شيريني گفتار تو نيست
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملکhttp://www.pic4ever.com/images/2i8d4ao.gif
یه روز از همین روزا روی شب پا می زارم. توی قاب لحظه ها عکس فردا میزارم.
تا که خوب خوب بشه زخمای دلواپسی عشق مرهم میکنم روی دلها میزارم.
تو وجود آدما حس آشنایی هست مثه حس من و تو اسمشو ما میزارم.
عزم آدما بلند روح آدما وسیع توی شعرم واسشون کوه و دریا میزارم.
( به یاد ناصر عبدالهی عزیز ... )
محبت آتشی در جانم افروخت. که تا دامان محشر بایدم سوخت
عجب پیراهنی بهرم بریدی. که خیاط اجل میبایدش دوخت
تو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
تا نشد رسوای عالم کس نشد استاد عشق
نیم رسواعاشق اندر فن خود استاد نیست
--ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــ
خوب تا من شعر بگم یه نفر گفت با ت
چون اون بیت روو خیلی دوست دارم حذف نمیکنم و برای این که ریتم تاپیک به هم نریزه یه شعر با ی از خودم در میکنم.
یادایام جوانی جگرم خون می کرد
خوب شد پیر شدم کم کم و نسیان آمد
فکر میکنم از ایرج میرزا باشه
در دایره وجود موجود علیست
اندر دوجهان مقصد و مقصود علیست
گرخانه اعتقاد ویران نشدی
من فاش بگفتمی که معبود علیست
مولانا
تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی
به بند عشق کشیدی و تا خدا بردی
چو ذره بودم و عشق تو آفتابم کرد
مرا نگر که کجا بودم و کجا بردی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب میسوختم پروانه وار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
رهی معیـری
ما زاده عشقيم و فزاينده درديم
با مدّعيِ عاکفِ مسجد، به نبرديم
با مدّعيان، در طلبش عهد نبستيم
با بيخبران، سازش بيهوده نکرديم
در آتش عشق تو، خليلانه خزيديم
در مسلخ عشّاق تو، فرزانه و فرديم
من ازچه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
دل من تاب تو داره واسه تو یه بیقراره
عشق تو چه دور از من مثل نور یک ستاره
دیدن و نداشتن تو شده حسرت شبونه
واسه زنده موندن من ، تو شدی تنها بهونه
هرکجا سلطان بود،دورش سپاه و لشگـــر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر اسـت؟
باخـبـــر باشـیـــد ای چشـم انـتـظـاران ظـــهـــور
بهترین سلــطان عالــم از هـمـه تــنهـا تر اســت
تا کشته وای محبت نشوی
سررشته عاشقی به دستت ندهندhttp://www.pic4ever.com/images/y2.jpg